نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

ما به بی نه (به قول نگار)

سلام نفسی من نگار کوچولو موچولوی مامان امروز مامان میخواد برات یه چیزایی رو بنویسه عزیز دلم قربونت برم یه ماهی میشد که مامان سعی وتلاشش رو به کار برد تا بتونه بهت یاد بده که جیشت روبگی واز  مای بیبی کردن رهایت بده که بعد از صبر وتلاش زیاد شما گلک مامان یه دو هفته ای میشه که وقتی جیش داری  با اون زبون شیرینت میگی: آخ آخ دسویی                                             &nb...
31 شهريور 1393

مریم خانم خونهء مامان

  سلام مهربون مامان عزیزتر از جون مامان دورت بگردم دردت به جونم امروز مامان میخواد این بار  یه خاطره قشنگ برای خودش به یادگار بزاره تا هر وقت که میخونمش حض کنم عزیزم دخترم امروز مامانی کمی بی حال بود وکمرش هم  یه نموره درد میکرد واسه همین نتونستم درست وحسابی خونه رو مرتب کنم وقتی شما عروسک فرنگی من دیدی که مامان خیلی سست داره کار میکنه گفتی :مامان مریضی منم برای این که قصه نخوری گفتم :نه مامان دارم فکر میکنم یه کمی هم کمرم درد میکنه اون وقت بود که دیدم دوتا دست کوچیک وزیبا کشیده میشه رو کمرم نگات کردم وبعد ماچت کردم  شما گفتی :خوب شدی  منم...
23 شهريور 1393

لالایی فرشته های آسمونی

سلام عشق من جون من ثروتم نعمتم                               مریم ونگارم امروزم مامان اومده تا براتون شرح حالی از طرز خوابیدن شما دوتا فرشته رو براتون بنویسه مریم من : شما دختر ناز من  عادت داری شبها دست من یا بابایی رو بگیری تو دستت تا خوابت ببره تازه شبها دیر میخوابی اما وقتی که خوابت سنگین شه تا فردا لنگ ظهر میخوابی شبها تو خواب هم گاهی حرف میزنی گاهی هم قهقهه  یه چندباری هم که خواب بد دیدی زدی زیر گریه تو خواب هم 180 درجه می چرخی اما قیافه پاک ومعصومت تو خواب مثل فرشته هاست خیلی خو...
20 شهريور 1393

بازم عکس برای دخملام

سلام مریم من آرامش من نگار من نوازش من امروز مامان میخواد بازم براتون عکس به یادگار بزاره هر عکسی که براتون میزارم خاطره یه روز قشنگه این عکس رو روز جشن دندون نشون هلنا ازتون گرقتم مریم ودختر خاله عزیزش در باغ وحش اینم نگاری کنار شتر مرغ ها بازم مریم ونرگس که خیلی باهم جیک تو جیکن  الهی قربون قیافت برم که از پشت ماسک هم زیباییت بی کرانه این شیطون دستکش رو جای جوراب کرده پاش نگاه تورو خدا دفترچه کنارشه اون وقت رو پاهاش نقاشی کرده ...
19 شهريور 1393

روزمره گیهای مریم ونگار

سلام پروانه های زیبای باغ زندگیم        مریمم ونگارم   امروز مامان می خواد تا کمی در مورد دخترای  قشنگش بنویسه از کارای روزمرتون مریم مامان شما صورت قشنگ مامان روزها خودت برای خودت سرگرمی ایجاد میکنی با  کارات نگار رو هم سر گرم میکنی مثلا"چادر گل گلیت رو برمیداری بالشت کوچیک بابا که بهش میگه آنا اونم برمی داری کیفت رو هم پر از لباس میکنی ومیری توی اتاق خواب پلنگ  صورتی بزرگت  رو میگیریش وشروع میکنی به خوابوندنش وقتی که خوابوندیش میای وبهم میگی هیس مامان بچم خوابید بعدشم به نگار میگی خاله بیا بریم خرید اون وقت نگار رو دنبال خودت م...
12 شهريور 1393

شهر بازی

سلام شیشهء عمرم مرمری جونم امروز مامان اومده تا چندتا عکس از خوش گذرونیت با مامان مریمت رو برات به یادگار بزاره چند وقت پیش شما عروسک مامان با مادر بزرگت مامان مریم به شهر بازی رفتین وحسابی خوش گذروندین  وصورت قشنگت رو هم نقاشی کردی مامانی هم ازت کلی عکس گرفت بعد از کلی بازی برات بستنی وآب میوه خرید وشما عسل مامان نوش جان کردی بعدشم برات لباس خوشگل خرید یه تیشرت ناز وشلوار بگ   (دستت درد ...
5 شهريور 1393
1